حتی موفقیتهای کوچک میتوانند احساس غرور عمیقی ایجاد کنند—چیزی که تنها پس از اتمام مسیر پیادهروی ۷ کیلومتری حلقهای در دست به آن پی بردم.
هرگز تصور نمیکردم که پیادهروی تنها قدم زدن باشد؛ بلکه فلسفهای در پشت آن نهفته است. (مطمئنم که پس از خواندن این حرف، کوهنوردان حرفهای ممکن است بخواهند مرا سنگسار کنند، اما آمادهام!) در دل طبیعت، با خودتان گفتگو میکنید، با ضعفها و ترسهایتان میجنگید. خود را سرزنش میکنید که چرا آنقدر ضعیف هستید و از داشتن اهداف میترسید، و همین باعث شده است که زندگیتان بر پایه امید بنا شود.
میگویند، اگر چیزی را میخواهید که هرگز نداشتهاید، باید کاری انجام دهید که هرگز نکردهاید.
من در روستای دسه بودم. پیادهروی را از بخش شمالشرقی روستا آغاز کردیم، جایی که صلیب مقدس تروناکان یا همان صلیب زیبا خودنمایی میکند. این خاچکار (سنگ صلیب) با نقشونگارهای گلدار تزئین شده است و در پایین آن نماد زمین حک شده است. این اثر به قرن هشتم میلادی بازمیگردد، هرچند ممکن است قدمتی بیشتر از آن داشته باشد.
هوا برای پیادهروی ملایم و دلپذیر بود. با کمک علائم زرد رنگ، به راحتی میتوانید مسیر خود را پیدا کنید. در طول مسیر، به تابلوهای جالبی برخوردیم که درباره قارچها و گلسنگهای منطقه اطلاعات میدادند. تابلوهایی که ردپای پرندگان و حیوانات را توضیح میدادند، برایم بسیار جالب بود.
متاسفانه باید بگویم که در تمام مسیر تنها یک سنجاب دیدم. سعی کردم با آبنبات توجهش را جلب کنم، اما بیفایده بود. مسیر به سمت کلیسای سورپ گریگور باردزرکاش، ساختهشده در قرن سیزدهم توسط خاندان مامیگونیان، ادامه پیدا میکرد. در راه کلیسا، به خاچکارهای شکسته و خزهپوش برخوردیم که فضایی رازآلود به منطقه میداد.
در مسیر کلیسا، به چشمهای برخوردیم که به چشمه گیکور معروف است. این چشمه در داستان گیکور نوشته هوهانس تومانیان توصیف شده است. در این داستان، هامبو پسر دوازدهسالهاش، گیکور، را برای کار و ساختن آینده به شهر میبرد. مادر مخالف بود، اما هامبو مصمم بود. زمان میگذرد و هامبو پس از دفن گیکور به خانه بازمیگردد.
امروزه، کلیسای سورپ گریگور باردزرکاش در ویرانه است و دیوارهای آن به جهات مختلف خم شدهاند، زیرا زمین زیر کلیسا ناپایدار است.
چالشها و طبیعت
پس از بازدید از کلیسا، به دلیل کمبود علائم مسیر دچار سردرگمی شدیم. اما اگر لوله بزرگ فلزی را در نزدیکی خود ببینید، میتوانید مطمئن باشید که در مسیر درست هستید. البته، احساسات متناقضی را تجربه خواهید کرد. تحسین طبیعت جادویی یک چیز است و دیدن یک لوله در طبیعت چیز دیگری.
با دنبال کردن لوله، به نقطهای رسیدیم که رودخانههای دبِد و مارتز به هم میپیوندند. تابلویی نشان میداد که مسیر حلقهای دسه ۵.۴ کیلومتر است.
نکاتی برای مبتدیان پیادهروی
بهعنوان یک مبتدی در پیادهروی، میخواهم چند نکته را با کسانی که تمایل به پیادهروی دارند اما شجاعت شروع کردن ندارند، به اشتراک بگذارم:
دسترسی آسان: شاید از روی عکسها فکر کنید که رسیدن به چنین مکانهایی دشوار است، اما اینطور نیست. برای شروع، مسیرهای کوتاه و جذاب را انتخاب کنید.
تمرکز ذهنی: هرگز به این فکر نکنید که چقدر از مسیر باقی مانده است. این کار فقط باعث وحشت شما میشود.
انگیزه: پیادهروی قدرت انگیزهبخشی بالایی دارد، زیرا به شما کمک میکند تا سرسختی خود را تقویت کنید.
غلبه بر وحشت: اگر مانند من دچار وحشت شدید، ذهن خود را با یک بازی مشغول کنید؛ مثلاً پیدا کردن علائم مسیر. البته این علائم قارچ جادویی نیستند که عمر را طولانی کنند، اما تخیلات شما را برای غلبه بر مسیر به کار میگیرند.
کشف نفس دوم
یکی از بزرگترین دستاوردهای پیادهروی، کشف نفس دوم است. این زمانی رخ میدهد که شروع به سرزنش خود میکنید. شاید بخواهید وسط راه بایستید و فریاد بزنید که دیگر نمیتوانید ادامه دهید، اما از همراهان خود خجالت میکشید و در سکوت ادامه میدهید.
در ادامه، جریانی از انرژی جسمی و روحی را احساس میکنید. شما شکستناپذیر میشوید—قهرمانی که با طبیعت جنگیده و اکنون به هماهنگی با آن رسیده است.
این همان چیزی بود که به من اجازه داد تا از یک مسیر جدید به چهارراهی که به روستای کارنج منتهی میشد بروم و از آنجا دوباره به دست بازگردم.